تاریخچه هیپنوتیزم

بازدید: 141 بازدید
تاریخچه هیپنوتیزم

 

تاریخچه هیپنوتیزم :

استاد کابوک در فصل اول کتاب روانشناسی هیپنوتیزم  تاریخچه شکل گیری هیپنوتیزم را با زبانی ساده و به صورت داستانی که هیچ گاه فراموش نخواهید کرد به رشته تحریر در آورده و خواننده آن کتاب احساس میکند که سوار بر بال زمان شده و مرحله به مرحله در اکتشاف و شکل گیری علم هیپنوتیزم همراه می باشد

قلم روان استاد کابوک کتاب 808 صفحه ای تماما علمی روانشناسی هیپنوتیزم را تبدیل به یک رمان جذاب و یک تجربه ایده عال در مطالعه کرده  در زیر تاریخچه هیپنوتیزم را به قلم آقای دکتر تحریری بر گرفته از سایت هیپنوتیزم بیدار مرور می کنیم

تاریخ نانوشته هیپنوتیزم در عمق قرون و اعصار گذشته ریشه دارد . زمانی که هنوز هیپنوتیزم را نمی شناختند و مکانیسم تاثیر گذاری آنرا نمی دانستند و اسمی هم برایش نداشتند و لذا تاثیرات آنرا ، تاثیرات جادوئی و یا مقدس میدانستند و یا تاثیراتی عادی می پنداشتند .

رقصهای آئینی و درمانی قبیله های آفریقائی ، درمانهای جادوئی جادوگران قبیله ، نوای مهیب و مهیج طبلهای جنگی تحریک کننده سربازان و قشون ، زار درمانی در جنوب ایران و درمانهای مشابه در سایر فرهنگها، ذکرها و مانتراها، سنگ درمانی، کارهای مرتاضان و جوکی ها ، رجز خوانی ها و خطابه های پر شور سران و سرداران، تاثیر همگی اینها جزو افتخارات قدرت تلقینات کلامی و غیر کلامی است .

تاریخچه هیپنوتیزم حدود ۲۳۰ سال پیش که باز هم هنوز هیپنوتیزم را نمی شناختند پزشک مشهور، خوشنام و دانشمندی بنام “آنتوان مسمر” در فرانسه از مغناطیس طبیعی یعنی آهنربا خواصی مشاهده کرد .

آنروزها آهنربا بتازگی کشف شده بود و جذابیت داشت. علوم هم گسترده نبودند و دانشمندان هر چیزی را که میدیدند با دانسته های خود مرتبط میکردند و سعی در توجیه چرایی آنها داشتند مثل قبل ترها که حوادثی که می دیدند به دانش نجوم مربوط می کردند یا اگر کسی بیمار می شد به حلول روح ناشناخته در بدن وی نسبت میدادند. بهر حال جذابیت آهنربا در بین مردم و توجه آنها به آن و فراموش کردن آلام و امراضشان در حین این توجه، ” دکترآنتوان مسمر” را به این فکر انداخت که این بهبودی موقتی در ارتباط با آهن ربا و احتمالاٌ به علت لمس و نگهداری آن است.

نظر خود را خواست آزمایش کند. تاریخ ذکر نکرده است که آیا “مسمر” این عقیده خود را در ابتدا چگونه بیان کرد که برخی باور کردند واقعاٌ آهن ربا میتواند در شفا بخشی موثر شود و چگونه شد که او خود هم باور کرد بطوریکه برای تائید نظریه خود مصمم شد دست به آزمایش بزند:

او بشکه بزرگی ساخت مانند حوض، آنرا پر از آب کرد، قطعات آهنربا را در آن انداخت، بیماران مشتاق ( هیپنوز شده – تلقین شده – باوردارانی که انتظار داشتند با این وسیله توسط پزشک مشهور و خوشنام و معتبر شهر خوب شوند ) را دور آن جمع کرد و میله هایی دست آنها داد که درون آب مغناطیس دار وارد کنند تا انرژی بگیرند که خوب شوند….. و خوب شدند!

راضی و شادان بیرون آمدند و بقیه را هم ترغیب کردند و خود نیز مشتاقانه دوباره و چند باره بدور آن بشکه حوض مانند جمع شدند و خوب و خوبتر شدند ! برای “مسمر” و مردم یقین شد که تئوری مغناطیس صحیح است و این علم، مانیه تیزم نام گرفت که مشتق از کلمه مگنت و مگنتیزم است. حسودان و پزشکان منجمد آن دوران را به حال خود بگذاریم و نگوئیم که در قبال شهرت روز افزون مسمر چه کارشکنی ها و حسادتهایی که نکردند و چه افتراهایی که نزدند و چه بدگوئیهایی که نکردند.

مدتی “مسمر” به این شکل کار کرد ومردم را درمان کرد، بتدریج دید واقعاٌ آن آب و آن آهن ربا و آن حوض و تشکیلات نیست که شفا می دهد، خودش به تنهایی که با بیمار مواجه می شود خودبخود خوب می شود! بنابراین فهمید که این وسایل نیستند که شفا بخش هستند و این اثر مغناطیس بیرون و مغناطیس طبیعی نیست که مردم را شفا می دهد و درمان میکند، و اینطور استنباط کرد که این مغناطیس بدن خود اوست که درمان میکند.

بدین مناسبت او نظریه مانیه تیزم خود را اصلاح کرد و نظریه مغناطیس حیوانی را ارائه داد . البته یقیناٌ منظورش از بکار بردن کلمه حیوان، گفتن ناسزا نبوده است چون میگفت مغناطیس از بدن من به بدن افراد دیگر وارد می شود و هر کسی مغناطیسی دارد که امکان دارد آن مغناطیس معیوب و بیمار شده باشد، و آن مغناطیس که بیمار شده باعث بیماری او شده است، مغناطیس بدن من او را درمان میکند .

در واقع سالها بعد بود که نقش روانی آتوریتۀ پزشک در درمان بیماران، شامل معروفیت، محبوبیت، شهرت، حاذق و آگاه بودن تدوین و بیان شد. اما آن سالها او آنرا به مغناطیس بدن خودش نسبت داد. بهر حال باز هم تعداد زیادی درمان شدند و محبوبیت او به حدی رسید که حسادت و بدگوئی ها را به حد انفجار کشاند و “مسمر” بالاجبار، خودخواسته، به کشوری دیگر مسافرت کرد وسالهای طولانی ساکت و ناشناس باقی ماند.

بتدریج پزشکان دیگری کار “مسمر” را دنبال کردند تا اینکه پزشکی بنام “جیمز برید” که چشم پزشک بود بطور اتفاقی چیزی کشف کرد. من یقین دارم او با مانیه تیزم و مانیه تیزم حیوانی و روش معالجات “مسمر” آشنائی داشته است که این حالت را تشخیص داده است. جریان به این شکل بود که روزی درحین معاینه بیماری بود، احتمالاٌ چشم پزشکان آن زمان هم از بیماران می خواستند چشم خود را کاملاٌ باز کنند و آنرا بی حرکت نگهدارند تا راحتتر معاینه کنند. چراغ معاینه مخصوص چشم پزشکی هم روشن بود و آن بیمار حرف شنو به آن خیره بود.

کاری فوری برای دکتر “جیمزبرید” پیش می آید و از اتاق بیرون می رود، آن بیمار هم طبق دستور مدتها به آن چراغ خیره ماند. وقتی دکتر “جیمز برید” برگشت بیمار را در وضعیتی دید که بیماران “مسمر” برایش تداعی شد و فهمید او هم همان حالات تمرکز فکر شبیه بیماران “مسمر” را پیدا کرده است و فکرش کاملاٌ روی چراغ متمرکز است و به صداهای دیگر جواب نمی دهد. این آزمایش را روی بیماران دیگر تکرار کرد و همان نتایج درمانی “مسمر” را پیدا کرد. او برای تشریح این وضعیت کلمه هیپنوتیزم را اختراع کرد. “جیمز برید” اسکاتلندی توضیح نداده است که چرا برای بیماری که چشمش کاملاٌ باز و خیره بوده است برای اولین بار لغت لاتین “هیپنوتیزم “ مشتق از کلمه ای لاتینی به مفهوم “خواب ” را بکار برده است و گفت این بیماران به حالت خواب وارد می شوند و هیپنوتیزم می شوند.

این لغت زیبا و خوش آوا بلافاصله همه گیر شد و جیمز برید وقتی که فهمید این کلمه اشتباه است، خواست آنرا تصحیح کند و کلمه ای دیگر جایگزین کند که دیگر دیر شده بود و کلمه هیپنوتیزم مشهور شده بود. من فکر میکنم خود جیمز برید هم بقدر کافی مشهور بوده که به محض اینکه حرفی بزند سخنش آنقدر سریع همه گیر شود. در آن زمان فقط حالات خلسه عمیق در سوژه های کاملاٌ مستعد را هیپنوتیزم می دانستند.

حالاتی که در آن سوژه کاملاٌ از زمان و مکان منفک شوند و چیزهائی را بیاد بیاورند و یا از یاد ببرند و در هر حال تحت فرمان مستقیم هیپنوتیزور باشند. حالات سطحی تر را مثل همان طبلهای جنگی که در ابتدا گفتم را هنوز هیپنوتیزم نمی دانستند و این کلمه مثل الان اینقدر جامع و فراگیر نبود. علم امروز ارتباط با ضمیر ناخود آگاه را در سطوح پائین تر و سطحی تر هم ممکن میداند و اذعان دارد که لازم نیست حتماٌ سوژه کاملاٌ عمق خلسه را تجربه کند تا تلقینات درمانی موثر واقع شود و از همین روست که تکنیکهای امروزه بیشتر جنبه علمی همکاری و هماهنگی و تعامل دارد تا جنبه جادویی و سلطه گری و سلطه پذیری و قدرت نمائی و اگردرآن زمان میگفتند بعضی افراد هیپنوتیزم نمی شوند و امروز می گویند تقریبا همه افراد هیپنوتیزم می شوند بعلت تغییر سطح سختگیری در تعریف هیپنوتیزم است که در آن زمان سختگیرانه تر بود و می گفتند اگر کسی به خلسه عمیق وارد نشود هیپنوتیزم نشده است.

حتی در زمان فروید هم این نظریه حاکم بود، در حالیکه امروزه هر نوع تاثیرگیری و تاثیرپذیری را هیپنوتیزم می دانند و حتی مبحثی بنام هیپنوتیزم خود بخودی و روز مره وجود دارد. در واقع هر کس بتواند در حالت عادی چیزی را تجسم کند، به گذشته برود و خاطراتش را بیاد آورد، به آینده برود و برای خودش آینده ای را ترسیم کند هیپنوتیزم پذیر است و این تفکر است که باعث شده بگویند فقط افراد با IQ پائین تر از ۵۰ و سیکوتیک ها و روان پریش ها هیپنوتیزم نمی شوند. فروید مکتب روانکاوی و تداعی آزاد را به همین مناسبت ایجاد کرد که میگفت همه هیپنوتیزم پذیر نیستند.

در هر صورت نفر بعدی “میلتون اریکسون” بود که علم روانشناسی هیپنوتیزم را گسترش داد و آنرا جامعتر و علمی تر کرد بطوریکه مکاتب مختلف روانکاوی، روان درمانی، شناخت درمانی، شناخت رفتاردرمانی و تداعی معانی با هیپنوتیزم تلفیق شدند و علم جامع هیپنوتیزم بالینی کنونی را بوجود آوردند که واقعاٌ یک حوزه تخصصی و پزشکی است و برخی رفتارها و کارهای آن زمان را در شان هیپنوتیزم علمی بالینی امروز نمی دانند.

این رفتارها و کارها علاوه بر نگرش جادویی به هیپنوتیزم و تصور تسلط و حکمفرمایی بر سوژه و وجود انرژی در بدن شخص هیپنوتیزم کننده، خود بزرگ بینی هیپنوتیزم کننده و امثالهم شامل مواردی است که در قسمت هیپنوتیزم نمایشی و تفریحی توضیح خواهم داد. از طرفی در ایران شاید بتوان گفت هیپنوتیزم با آقای شعبان طاووسی ملقب به کابوک شروع شد که کتابهائی هم در این زمینه نوشتند که بسیاری را مجذوب نمود و با هیپنوتیزم آشنا کرد

جهت مطالعه کامل تاریخچه هیپنوتیزم که یکی از بهترین سیستم های فراگیری هیپنوتیزم است به کتاب روانشناسی هیپنوتیزم استاد کابوک مراجعه نمایید.

 

ادامه مطلب